آمار
وب سایت:
خاطرات شهيد دکتر مصطفي چمران
حدود يک ماه برنامه اش اين بود؛ صبح تا شب سپاه و برنامه ريزي، شب ها شکار تانک. بعد از ظهرها، اگر کاري پيش نمي آمد، يک ساعتي مي خوابيد.
**********
خاطرات شهيد دکتر مصطفي چمران
چند بار رفته بود دنبال نمره اش. استاد نمره نمي داد. دست آخر، استاد گفت "شما نمره گرفته اي، ولي اگر بروي، آزمايشگاه نيروي بزرگي از دست مي دهد." خودش مي خنديد. مي گفت "کارم تمام شده بود. نمره ام را نگه داشته بود پيش خودش که من هم بمانم
**********
..و آبي...
..
....چـــــــــــــــــــرا هميــــــــشه ..
.............................................بهــــــــــــــــــــــترين دوســـتانمون..
....بزرگــــــــــــــــترين دشمـــــــــــــــــــانــمون ميــــشن ؟؟
..
.....جــــان سخـــت:: به قـــول خودت :""ايــــن يه قــــانــــونه"" عـــزيزم..!!
..
.........
**********
..و آبي...
..
....هنـــــــــــــــوز گـــــاهــي چشـــــــــــــــــــم بـه خيــــــــابان ميدوزم
......و منـــــــــــــتظرم که هـــــــــــــر لحــــــــظه ميـــــرسي..
..
.....وقتــــــــــــــــي از آمـــدنت دلـــــــــــــــــسرد ميشـــــــــــــــوم
....
........خـــــــــــود را آمـــــــــــاده ميکنــــم کــه به ديــــدنت بيـــايم..
...امـــــــــــــــــــا
.............نميـــــــــــــــــــــــدانم کــــــــــــــــــــــــــــجا..!
..
....
**********
سکوت استدلاليست که معناي ديگري را به دوش ميکشد...
گاه بغض،فرياد،زندگي...
و گاه حتي مرگ تدريجي يک رويا،روياي داشتنِ......
**********
آنـــــــهـــــايـــي کـــه حــــرف بـــراي گـــفـتـن کـم دارنــد درد بــراي گـفـتـن زيـاد دارنـد...
**********
آنگاه که غرور کسي را له مي کني، آنگاه که کاخ آرزوهاي کسي را ويران مي کني،
آنگاه که شمع اميد کسي را خاموش مي کني، آنگاه که بنده اي را ناديده مي انگاري ،
آنگاه که حتي گوشت را مي بندي تا صداي خرد شدن غرورش را نشنوي، آنگاه که خدا را
مي بيني و بنده خدا را ناديده مي گيري ، مي خواهم بدانم،دستانت را بسوي کدام آسمان دراز مي کني
تا براي خوشبختي خودت دعا کني؟. بسوي کدام قبله نماز مي گزاري ؟
**********
و گاهي پشيماني
تنها در آوردن سوزن است
از سينه‌ي پروانه‌اي غبار گرفته
حسش بدجوري گرفتتم. شمام بچه بودين پروانه ميگرفتين خشک ميکردين ؟؟؟
**********
ميم مثل چي؟
مثل مادر؟
مثل مردم؟
مثل مسموم؟
مثل ميز؟
مثل ...
.
.
.
.
تو تا ابد فکر کن
ميم براي من هميشه مثل "مرگ" است
**********
دوستت دارم هايت را باور دارم مانند امضاء هاي ته نامه ات که مي گفتي از خون است اما طعم انار مي داد
**********
در امتداد دود سيگارم ..!
خط گيسوان کسي تکرار مي شود
که همه هستي مرا به باد داد ...!
**********
بدرقه اش کن... شايد با ديگري خوشتر باشد، مگر خوشحاليش آرزويت نبود؟؟؟
**********
خدايا…سرده اين پايين،ازاون بالا تماشا کن!اگه ميشه فقط گاهي،بيا دست منو”ها”کن!خدايا سرده اين پايين،ببين دستامو ميلرزه!?ديگه حتي همه دنيا،به اين دوري نمي ارزه!بگوگاهي که دلتنگم،ازاون بالا تو ميبيني،?بگوگاهي که غمگينم،توهم دلتنگ وغمگيني!کسي اينجا نميبينه،که دنيا زيرچشماته،يه عمره يادمون رفته،زمين دارمکافاته!خدايا! وقته برگشتن،يه کم با من مدارا کن،?شنيدم گرمه آغوشت،اگه ميشه منم جا کن.
نظرات شما عزیزان:
ادامه مطلب
